در ادامه متن کامل غزل شماره 211 دیوان حافظ را می خوانیم و سپس با معنی و تفسیر آن آشنا خواهیم شد.
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود میدانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه میگفت که زارت بکشم میدیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
تعبیر فال شما
دوران سختی را می گذرانی و با شکست ها دست و پنجه نرم می کنی اما بدان که به زودی دشواری ها می گذرد و روزهای خوب فرا می رسد.
اجازه نده قلبت اسیر یاس شود و تلاش کن تا عزت نفس و روحیه خودت را بازیابی.
دوستان خوبی داری که در صداقت شهره هستند، قدرشان را بدان و خودت نیز در برابر مردم صداقت به خرج بده. در راه رسیدن به مراد دل عجله نکن و حتما با خردمندان دلسوز مشورت داشته باش.