غزل شماره ۳۸۲ : فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

در ادامه متن کامل غزل شماره 382 دیوان حافظ را می خوانیم و سپس با معنی و تفسیر آن آشنا خواهیم شد.

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان

آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود
گو نفسی که روح را می‌کنم از پی اش روان

ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان

گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان

حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان

بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که می‌دهد هیچ ز زندگی نشان

آن که مدام شیشه‌ام از پی عیش داده است
شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان

حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان

تعبیر فال شما

به کسانی که به تو نیاز دارند کمک کن و هرگز نیازمندی را از درگاه خانه ات بیرون نکن.

فراق یار دشوار است و برای وصال لحظه شماری می کنی. هرگز نا امید مباش و این روزهای غمگین را تحمل کن که با توکل بر خداوند گره از مشکلاتت باز خواهد شد.

(این غزل، آخرین شعر حضرت حافظ است که در بستر بیماری سروده است)

برای مشاهده فال حافظ روی دکمه زیر کلیک فرمایید :

فال حافظ