غزل شماره ۲۵۸ : هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

در ادامه متن کامل غزل شماره 258 دیوان حافظ را می خوانیم و سپس با معنی و تفسیر آن آشنا خواهیم شد.

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز

اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز

چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز

چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز

بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز

غزل سرایی ناهید صرفه‌ای نبرد
در آن مقام که حافظ برآورد آواز

تعبیر فال شما

هرگز از یاد پروردگار غفلت نورز و همواره شکرگزار او باش.

زندگی همه آدم ها با فراز و نشیب های زیادی همراه است و این دشواری ها جان تو را به لب رسانده اما بدان که با ناراحتی و غصه خوردن هیچ دردی دوا نمی شود.

عزم خود را جزم کرده و با اراده راسخ پیش برو و با مشکلات زندگی خود روبرو شو.

به امید خدا به زودی مشکلات حل شده و هم نشین شادی خواهی شد اما لازم است دقت کرده و تردیدها را کنار بگذاری. سعی کن با حرف های نسنجیده دیگران را از خود مرنجانی.

برای مشاهده فال حافظ روی دکمه زیر کلیک فرمایید :

فال حافظ