غزل شماره ۲۲ : چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

در ادامه متن کامل غزل شماره 22 دیوان حافظ را می خوانیم و سپس با معنی و تفسیر آن آشنا خواهیم شد.

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

تعبیر فال شما

تمام سعی ات را بکن تا از تکبر به دور باشی که بدترین خصلت های اخلاقی است و اضطراب و تشویش به دلت راه ندهی.

برای کامیاب شدن در امور زندگی ات و گریز از اشتباه با خردمندان و اهل فن مشورت کن تا آن جا که ممکن است شکست در کارت رخ ندهد.

از وابستگی به مال و ظواهر دنیا بپرهیز و در طلب منظور خود تمام تلاشت را بکن. دلت را با یاد خداوند روشن نگه دار تا به مقصودت برسی.

برای مشاهده فال حافظ روی دکمه زیر کلیک فرمایید :

فال حافظ